به گزارش نبض بورس، محمدعلی رضایی هنجنی | فیلم سینمایی «اتاق سهام» اثری درگیرکننده است که با قرینهنگاری بهخصوصش پیرامون زیست حرفهای یک کارگزار و یک قمارباز، اصالتی بدیع را به نمایش میگذارد و نیشهای تندی درباره قدرت فرقهگونهی شرکتی بیان میدارد که تماشایش برای کسانی که در پی اشراف به سازوکار بازار سهام آمریکا هستند، مفید خواهد بود.
فیلم «اتاق سهام» داستان سِت ۱۹ساله را تعریف میکند که با قماربازی غیرقانونی در آپارتمانش درآمد خوبی دارد. پدرش، که یک قاضی است، از این موضوع باخبر میشود و او را به باد کتک میگیرد؛ بنابراین، این پسر جوان در یک کارگزاری در لانگ آیلند نیویورک بهعنوان کارگزار بورس مشغول به کار میشود. این کارگزاری، سهام بیارزش یا مشکوک را با روشهای فشار تلفنی میفروشد. سِت با خود فکر میکند که حداقل زمانی که قماربازی راه انداخته بود، محصولی را ارائه میداد که مشتریانش میخواستند.
این فیلم اولین تجربه نویسندگی و کارگردانی بن یانگر ۲۹ساله است که میگوید هنگام نوشتن فیلمنامه با تعداد زیادی از کارگزاران بورس مصاحبه کرده است. حرف او را باور میکنیم. فیلم پر از اصالت است و چیزهای زیادی در مورد قدرت فرقهگونهی شرکتی میداند که به کارآموزانش قول میدهد آنها را به میلیونر تبدیل کند و مطمئناً آنها را به فروشندگان تلفنی کارآمد تبدیل میکند.
در جی. تی. مارلین نیازی به تجربه نیست: «ما اینجا کارگزار استخدام نمیکنیم، خودمان آنها را تربیت میکنیم.» این جمله را جیم (با بازی بن افلک) که خودش یک میلیونر است، با غرغر میگوید. او سخنرانی مقدماتی سختی پر از فحش و تحقیر برای کارآموزان جدید برگزار میکند. او از آنها میپرسد: «آیا "گلنگری گلن راس" را دیدهاید؟» خودش حتماً دیده است. تصویر ممِت از فروشندگان املاک با فشار بالا در این فرهنگ مثل کتاب مقدس است و کسی مثل جیم فقط به سبک آن توجه میکند، نه پیامش. (خود یانگر اشاره میکند که جیم با نصیحتهای وحشیانهاش نهتنها سبک خود را از صحنههای الک بالدوین در «گلنگری گلن راس» یاد گرفته، بلکه میخواهد شبیه او باشد.) راوی فیلم سِت دیویس (با بازی جیووانی ریبیسی) است، یک مرد جوان سادهلوح با لباسی نامناسب که در مدت کوتاهی یاد میگیرد با فریب تلفنی در مورد سهام داغ و عرضه اولیه سهام، پول را از جیب آدمهای سادهلوح بیرون بکشد. او اشاره میکند که همه در حال حاضر میخواهند میلیونر شوند. به طرز طنزآمیزی، رؤیایی که او با تماسهای سردش میفروشد، همان رویایی است که جی. تی. مارلین به او میفروشد.
در اتاق جنگ تلفن همراه، با سِت چند کارگزار دیگر هم حضور دارند، از جمله کریس (با بازی وین دیزل) و گرگ (با بازی نیکی کات) که موفق هستند و با همدیگر جوکهای ضد یهودی و ایتالیایی ردوبدل میکنند، انگار که این کار از آنها انتظار میرود. شبها این پسرها بیرون میروند، مست میکنند و گاهی با کارگزاران از شرکتهای دیگر دعوا راه میاندازند. حتی قماربازهای آپارتمان سِت هم رفتار بهتری داشتند. فیلم به ما نشان میدهد که چه قماربازها و چه کارگزاران سهام، پولشان را روی نتیجهٔ آینده شرط میبندند، اما اگر یک قمارباز، باید سهم باختِ کازینو را پرداخت کند، یک کارگزار، این سهم باخت را جمع میکند. قماربازان حرفهای ادعا میکنند که به شانس تکیه نمیکنند، بلکه به درک احتمالات و مدیریت هوشمندانهٔ پول وابستهاند. سرمایهگذاران هم همین اعتقاد را دارند. البته، هیچکس هرگز ادعا نمیکند که شانس هیچ نقشی ندارد، مگر زمانی که شانس نقش اساسی داشته باشد.
فیلم حس پرانرژیِ زندگی واقعی را به ما القا میکند و با دقتی بالا ساخته شده است. این حس به این دلیل جذابیت بیشتری پیدا میکند که سِت یک فرد حیلهگر مثل مایکل داگلاس یا چارلی شین در «والاستریت» (فیلمی که این پسرها بهخوبی میشناسند) نیست، بلکه جوانی نامطمئن و بیتجربه است که زیر سایهٔ پدرش قاضی (با بازی ران ریفکین) زندگی میکند و فکر میکند پدر همیشه در حال قضاوتکردن اوست.
تنش بین سِت و قاضی یکی از بهترین بخشهای فیلم است، بهخصوص بهخاطر قدرت آرام و واضح ریفکین در صحنههایی که برای سِت خطونشان میکشد. زمانی که سِت به رابطهٔ آنها اشاره میکند، پدرش میگوید: «رابطه؟ چه رابطهای؟ من نامزدت نیستم. این رابطهٔ چرتوپرت مال مادرته. من پدرتم.» بااینحال، در طول فیلم رابطهای بین سِت و ابی (با بازی نیا لانگ)، کارگزار شرکت، شکل میگیرد. اگرچه این رابطه در نهایت تأثیر زیادی روی داستان دارد، اما چیزی که من تحسین میکنم این است که یانگر صحنههای آنها را بهگونهای نوشته است که واقعاً امیدها، آرزوها، پیشینه و ناامنیهایشان را به اشتراک میگذارند و به دام عشق خودکار فیلمهای هالیوودی نمیافتند. زمانی که ابی دست سِت را لمس میکند، در انتهای صحنهای است که با او همدردی کرده است.
باتوجهبه نژادپرستی روتین در شرکت، سِت متوجه میشود که این محیط برای یک زن سیاهپوست راحت نیست. ابی به او یادآوری میکند که سالانه ۸۰ هزار دلار درآمد دارد و از مادرش که مریض است، نگهداری میکند. پرونده با این حرف بسته میشود، بدون هیچ درام طولانی و عذابآوری دربارهٔ قرار عاشقانهٔ بین نژادی؛ آنها یکدیگر را دوست دارند و از موانع نژادی عبور کردهاند.
در طول فیلم، بهخاطر تنش و درگیری ذهنی کاملاً درگیر ماجرا میشویم، بهخصوص به این دلیل که همه شخصیتها پیچیده و خطاکار هستند، به عبارتی سیاه و سفید هستند، و ما میتوانیم چرایی اعمال هرکسی در فیلم را درک کنیم. آیا ما هم در موقعیت مشابه، همین کارها را میکردیم؟ بستگی دارد.
میتوانید این فیلم را با دوبله فارسی از اینجا تماشا کنید.