به گزارش نبض بورس، محمدعلی رضایی هنجنی | آنچه «وارن بافت شدن» را بسیار جالبتر از یک هاژیوگرافی ساده میکند، کاوش در زندگی شخصی بافت و بهویژه رابطه او با همسر اولش، سوزان که در سال 2004 درگذشت، است.
در پایان تیتراژ مستند HBOبا عنوان «وارن بافت شدن»، صدای ناهنجاری از بافت شنیده میشود که در حال خواندن آهنگ «Somewhere Over the Rainbow» با صدایی ترکخورده است. این اشاره به لحظهای در ابتدای فیلم است که سوزان، دختر بافت، میگوید که این آهنگ برای او خاطرهانگیز است زیرا پدرش زمانی که او یک دختر کوچک بود، این آهنگ را برای او میخواند و درحالیکه ممکن است این روش عجیبی برای پایاندادن به یک فیلم درباره مشهورترین سرمایهگذار جهان به نظر برسد، در واقع بسیار مناسب است.
این مستند که با همکاری بافت و خانوادهاش ساخته شده است، با بافت تاجر و سرمایهگذار سروکار دارد، اما بافت انسان و روابط پیچیده و اغلب دشوار او با افرادی که بیشتر دوستشان داشت، موضوع اصلی فیلم است.
ما همچنان شاهد بزرگترین موفقیتهای تجاری بافت هستیم. ما در مورد تلاشهای اولیه کارآفرینی او - فروش نوشابه و آدامس، تحویل پانصد روزنامه در روز - و همچنین عشق او به اعداد و علاقه او از سنین پایین به بازار سهام میشنویم. بافت کشف بن گراهام، یکی از پدران سرمایهگذاری ارزش، را توصیف میکند که از او ایده خرید «سیگارهای تهمانده» را آموخت - شرکتهایی که در آخرین نفسهای خود هستند اما بهشدت توسط بازار سهام دستکم گرفته شدهاند که شما هنوز هم میتوانید از آنها پول دربیاورید (همانطور که میتوانید یک پک آخر از یک تهسیگار دور انداخته بگیرید) و ما تصویری از همکاری او با چارلی منگر را دریافت میکنیم که در انتقال بافت از خرید کسبوکارهای بد با قیمتهای ارزان به خرید کسبوکارهای عالی - به طور مشهور، کوکاکولا - با قیمتهای مناسب، حرکتی که پایه و اساس ثروت عظیم او بود، نقش اساسی داشت.
اما آنچه «وارن بافت شدن» را بسیار جالبتر از یک هاژیوگرافی ساده میکند، کاوش در زندگی شخصی بافت و بهویژه رابطه او با همسر اولش، سوزان که در سال 2004 درگذشت، است. روابط شخصی چیزی نبود که بافت به طور طبیعی در آن حرکت کند. در یکلحظه در فیلم، او میگوید: «من ذهنی ندارم که با جهان فیزیکی ارتباط برقرار کند»، و به نظر میرسد همین امر در مورد جهان عاطفی نیز صادق است. بافت، به گفته خودش، در کودکی از نظر اجتماعی دستوپاچلفتی بود (او بخش بزرگی از موفقیت بعدی خود را به شرکت در یک دوره سخنرانی عمومی دیل کارنگی در جوانی نسبت میدهد) و این فیلم پرترهای از فردی است که برای او مسائل مالی «آسان» است»، همانطور که بافت میگوید. «مشکلات انسانیاند که سخت هستند.»
از برخی جهات، بافت استاد غافل از محیط بود، آنقدر در ذهن خود قفل شده بود که همیشه از آنچه در اطرافش میگذشت آگاه نبود. (او میگوید رنگ دیوارهای اتاقخواب یا اتاق نشیمن خود را بهخاطر نمیآورد.) این میتواند برای اطرافیانش سخت باشد. سوزان در مصاحبهای قدیمی با «چارلی رز» میگوید: «همجواری فیزیکی با وارن همیشه به معنای حضور او با شما نیست». فرزندانش نیز این احساس را تکرار میکنند. هاوارد، پسرش، میگوید که ارتباط عاطفی با بافت دشوار است، «زیرا این روش اصلی کار او نیست». سوزان، دخترش، میگوید که باید به صورت کوتاه با او صحبت کنید، زیرا اگر خیلی طولانی ادامه دهید، او را «در هر فکر عظیمی که در آن لحظه در سر دارد، گم خواهید کرد».
تا حدودی، ماهیت فکری و درونگرای بافت از ابتدا وجود داشته است. اما فیلم همچنین بهآرامی نشان میدهد که ممکن است این ویژگی توسط زندگی خانوادگیاش در دوران کودکی تقویت شده باشد. پدر بافت - که تصویرش هنوز هم روی دیوار دفتر پسرش در برکشایر هاتاوی آویزان است - به گفته خودش، یک پدربزرگ، مهربان و الهامبخش بود. بافت میگوید: «بهترین هدیهای که تابهحال دریافت کردهام، داشتن پدری بود که هنگام تولد داشتم». اما مادرش که باهوش و بلندپرواز بود، داستان دیگری بود. او از سردردهای مزمن رنج میبرد و بافت میگوید: «وقتی سردرد داشت، نمیخواستید در اطرافش باشید. او فریاد میزد.» دوریس، خواهر بافت، صریحتر میگوید که یادش میآید از مادرش «ترسیده بود». «وقتی صبح از خواب بیدار میشدم، گوش میدادم تا صدایش را بشنوم. میتوانستم با صدایش تشخیص دهم که آیا روز وحشتناکی خواهد بود یا خیر.» به نظر نمیرسد هیچ فرضی وجود داشته باشد که انفعال عاطفی بافت ممکن است تا حدودی واکنش به آشفتگی در خانه باشد.
اما بافت در طول سالها بر این انفعال غلبه کرده است و فیلم او را بهعنوان مردی بررسی میکند که سعی میکند، با تردید اما با موفقیت، راه خود را برای جهان باز کند و اجازه دهد بیشتر وارد شود. بافت این تلاش را تقریباً کاملاً به همسر اول خود نسبت میدهد: «من فردی نامتعادل بودم. او مرا سرپا کرد». سوزان در سال 1977 از اوماها (جایی که بافت بیش از شصت سال در آنجا زندگی کرده است) نقل مکان کرد. پس از مرگ سوزان - که از برخی جهات ستاره واقعی مستند است - به نظر میرسد نیروی محرک تکامل بافت بهعنوان یک فرد بوده است. او کسی است که او را به حقوق مدنی و فمینیسم علاقهمند کرد، او را تشویق کرد تا بیشتر به یک چهره عمومی تبدیل شود و قبل از مرگ بیشتر پول خود را بدهد. (با عشق خود به بهره مرکب، میخواست آن را انباشته کند و سپس پس از مرگ آن را اهدا کند.) پارادوکس عنوان فیلم این است که برای تبدیل شدن به «وارن بافت»، چهره دوستانه و فروتن که ضد ترامپ است، بافت نیاز داشت از بسیاری جهات متوقف شود. عمل به فطرتش، یا حداقل خودی که به طور طبیعی به دنیا آمد. فیلم همچنین به پارادوکس دیگری اشاره میکند: ویژگیهایی که برای بافت در برخورد با مردم چالشبرانگیز بود، همان ویژگیهایی هستند که او را به یک سرمایهگذار بسیار درخشان تبدیل کردند.
این موضوع ظریفتر از این است که بگوییم بافت صرفا عاشق اعداد بوده است. در واقع، نبوغ واقعی او نه تنها توانایی او در شناسایی شرکتهای دستکم گرفته شده، بلکه توانایی او در خرید و نگهداری این شرکتها در طول نوسانات اجتنابناپذیری است که تمام بازارها تجربه میکنند. این فقط در مورد بینش نیست. این همچنین در مورد توانایی جدا کردن خود از احساسات، و منطقی بودن در زمانی است که دیگران غیرمنطقی عمل میکنند و آرام بودن زمانی که دیگران ترس دارند. روی دیوارهای دفاتر برکشایر، صفحات جلوی قاب شده از روزهای وحشت بازار، مانند سقوط مالی سال 1929، بهعنوان یادآوری برای تسلیم نشدن به شور و هیجانات لحظهای عمل میکنند. این چیزی است که همه سرمایهگذاران میدانند که باید انجام دهند. اما در واقع انجام دادن آن، خریدن زمانی که همه فریاد میزنند، «بفروش»، و نخریدن زمانی که همه به شما میگویند این کار را انجام دهید، برای بسیاری از ما بسیار سخت است. اما برای بافت، به نظر میرسد به اندازه نفس کشیدن طبیعی باشد. اما دیدن اینکه چگونه این عقلگرایی بیش از حد، این توانایی جدا کردن خود از آنچه در اطراف شما میگذرد، همچنین ممکن است ارتباط واقعی با وقایع زندگی روزمره را دشوار کند، که اتفاقاً در لحظه رخ میدهند، دشوار نیست. بافت شاید متولد شد تا یک سرمایهگذار ذبده باشد، او اما باید بسیار سخت کار میکرد تا بتواند صرفا زندگی خوبی داشته باشد.
میتوانید این فیلم را از اینجا تماشا کنید.