به گزارش نبض بورس، محمدعلی رضایی هنجنی | فیلمهای خوبی در مورد مقوله دهشتناک قمار و عواقب آن ساخته شده است، اما هیچکدام تا این حد به طور یکجانبه قمارباز را در حال انجام کارش نشان ندادهاند.
"مالک ماهونی" درباره مردی است که به بینایی تونلی گرفتار شده است، نوعی تونل که در هیچ یک از دو انتهای آن نوری وجود ندارد. او یک قمارباز است. او بدون توجه به عواقب، بیتوجه به خطرات، گرفتار در چنگال قدرتی بزرگتر از خود، قمار میکند. مانند همه قماربازان معتاد، او در جستجوی احساس ازدستدادن پول بیشتر از آنچه میتواند بپردازد است. برندهشدن مقدار زیادی قبل از ازدستدادن همه آنها دوباره نوعی جذابیت ایجاد میکند: چنین قماربازانی نیاز دارند بارهاوبارها تأیید کنند که نمیتوانند برنده شوند.
این فیلم بر اساس داستان واقعی معاون رئیس بانک تورنتو است که با سرقت دقیقاً بهاندازهای که برای پاککردن بدهیهای خود در مسیر نیاز داشت (10300 دلار) شروع کرد و در نهایت بانک خود را برای 10.2 میلیون دلار برد. او آنقدر مشغول این روند است که به ندرت صدایش را بلند میکند یا چشمانش را از کار در دست دارد برمی دارد. فیلیپ سیمور هافمن، آن شاعر بی پروای فروپاشی، این نقش را با یک تمامیت شدید بازی میکند، هرگز سیگنال هایی برای همدلی ما ارسال نمی کند زیرا می داند که ماهونی از حضور ما غافل است. مانند یک هنرمند، یک ورزشکار یا یک عارف، ماهونی در حین تمرین در رشته خود تنها است.
فیلمهای خوبی در مورد قمار ساخته شده است، اما هیچکدام تا این حد به طور یکجانبه قمارباز را در حال انجام کارش نشان ندادهاند. ماهونی بهتازگی در محل کار خود با ارتقاء و افزایش حقوق پاداش داده شده است. او حتی ماشین دستدوم خود را که مسئولان پارکینگ در مورد آن شوخی میکنند، عوض میکند. کت و شلوارهای او مشتریانش را سرگرم میکنند. او با لیزا (مینی درایور)، یک صندوقدار که تجسم واقعی یک زن است که اگر عینک خود را بردارد و کاری با موهایش انجام دهد، واقعاً زیبا خواهد بود، نامزد است.
او آنقدر در قمار غرق شده است که حتی دلال او (موری چایکین) سعی میکند او را منصرف کند تا خود را از دردسر تهدید برای جمعآوری پول بدهی ماهونی نجات دهد. دلال گلایه میکند: "من نمیتوانم اینطوری تجارت کنم" و در زمان دیگری، وقتی ماهونی آنقدر عجله دارد که فقط وقت دارد 1000 دلار روی تمام تیمهای خانگی در لیگ ملی و تمام تیمهای مهمان در آمریکایی شرطبندی کند، دلال این را یک نقض اخلاقی میداند: او در تجارت است تا قمارباز را از پولش جدا کند، اما احترام به خود او مستلزم این است که قمارباز شرطهای معقولی ببندد. وقتی ماهونی با سرقت مبالغ بیشتر و پرواز به آتلانتیک سیتی برای ازدستدادن آنها، یکقدم به جلو میرود، با یک حرفهای بیرحمتر و بامزهتر روبرو میشود. جان هارت مدیر کازینو را مانند یک مار که مجذوب عجله موشی برای خورده شدن است را بازی میکند. هارت قماربازان وسواسی را دیده است و با تمام جلوههای بیمارگونه آنها آشنا است، اما این ماهونی نوعی شکوه به باخت خود میآورد.
نوزد بهسرعت بهعنوان یک قمارباز بزرگ انتخاب میشود، با یک سوئیت لوکس، غذاهای فرانسوی و بلیتهای کنسرت خواهران پوینتر پذیرایی میشود، اما تمام کاری که میخواهد انجام دهد قمار است.
البته او در نهایت گرفتار خواهد شد. او این را میداند، ما میدانیم، اما گرفتار شدن کنار موضوع است. نکته این است که تا زمانی که گرفتار شود قمار کند. ماهونی در یکلحظه اشاره میکند که شانس زیادی داشته است و او اشاره به برندهشدن ندارد، بلکه به توانایی تأمین مالی مقدار زیادی قمار در سطحی بسیار بالا است که اگر یک روانپزشک از او بخواهد هیجان را در مقیاس صفر تا 100 رتبهبندی کند، بدون تردید پاسخ میدهد، "100". اجرای فیلیپ سیمور هافمن یک شاهکار ملهم از نظم و دقت است. او زمان زیادی را صرف تنظیم عینک خود یا استراحت دادن انگشتان خود روی شقیقههایش میکند، گویی که برای تقویت بینایی تونلی خود است. او هرگز با چشم دوربین یا کسی دیگری روبرو نمیشود. حتی زمانی که یک نگهبان امنیتی کازینو با قاطعیت نامزد خود را از میز خود دور میکند، او به سختی به بالا نگاه میکند تا متوجه حضور او شود یا کلمهای در دفاع از خود بگوید. او همهحاله مشغول قمار است.
این فیلم هیچ یک از دستکاریهای کاذب اکثر فیلمهای مشابه را ندارد که در آن بازیگران سیگنالهای بالا و پایین خود را میدهند. هافمن میفهمد که برای این قمارباز، برندهشدن یا باختن مطرح نیست، بلکه نفس این فرایند است که اهمیت دارد.