به گزارش نبض بورس، اسدالله عسگراولادی در ۱۵ اسفند ماه ۱۳۱۲ در یک خانواده متدین دماوندی در تهران به دنیا آمد و در ۲۲ شهریور سال ۱۳۹۸ درگذشت.
او فرزند چهارم خانواده بود. برادران بزرگتر اسدالله عسگراولادی صادق و حبیب الله بودند. پدرش، حسین و مادرش آمنه توسلی بودند. پدر در دماوند مغازه خواروبار فروشی داشت. چهار دختر خانواده کبری، بتول، صدیقه و زینب عسگراولادی بودند.
به دلیل زلزلهای که در دماوند رخ داد، امرار معاش برای خانواده اسدالله عسگراولادی دشوار شد. از این رو در سال ۱۳۰۸ به تهران آمدند و قریب ۷ سال در تهران سکونت گزیدند. آنان در سال ۱۳۱۵ بار دیگر به دماوند بازگشتند. پس از ده سال اقامت در دماوند بار دیگر به تهران مهاجرت کردند.
به نظر میرسد مشکلات اقتصادی به حدی بر این خانواده فشار میآورد که آنها در انتقال بین تهران و دماوند، به دنبال گریز، برای رهایی از سختیهای روزگار بودند. تکاپو و جست و جو برای حداقل درآمد و تأمین مایحتاج اولیه زندگی، وضعیت اکثر مردم ایران در سالهای اشغال کشور توسط متفقین یکی از بستگان آنان از تهران فراهم میکرد.
به ناچار حبیب الله (برادر بزرگ اسدالله عسگراولادی) پس از پایان دوران ابتدایی، مدرسه را رها کرد و با اتمام جنگ جهانی دوم، پس از سه ماه کارگری با روزی یک ریال، روانه بازار تهران گردید.
پایتخت کشور برای این جوان ۱۳ ساله ناشناخته نبود. او چهار سال اول زندگیش را در همین شهر سپری کرده بود.
همچنین برادر بزرگش، صادق نیز قبللا برای کار به تهران آمد و در کوچه غریبان زندگی میکرد.
او آرزو داشت درآندی به دست آورد تا بتواند اندکی از محرومیت خانواده خود بکاهد. باری از دوش آنان بردارد و بر رفاه خاواده، بیفزاید.
اسدالله دوران ابتدایی را در دبستان امید دماوند گذراند. او از سیزده سالگی (سال ۱۳۲۶) نزد حاج میرزا عبدالله توسلی، دایی خود در زمینه تجارت پسته و زیره مشغول به کار شد. اشتغال سه برادر در بازار تهران (گرچه دو نفرشان شاگرد ۱۴-۱۳ ساله بودند.) به موقعیت خانواده رونقی داد. او اولین کسب خود را در ۱۵ سالگی میداند. سال ۱۳۲۷ با خرید و فروش یک کیسه کنجد حدود ۵ تومان سود برد. او با این پول یک جعبه شیرینی و نیم کیلو نقل برای مادرش خرید. اسدالله به روایت خود، هنگام کار در مغازه، تحصیلات خود را به صورت شبانه ادامه داد. او توانست پس از اخذ دو دیپلم ادبی و طبیعی از دانشگدههای ادبیات و اقتصاد دانشگاه تهران نیز فارغ التحصیل شود. وی توانسته است در طی ۱۱ سال (سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۶) به طور همزمان به کار در بازار و تحصیل در مدرسه و دانشگاه آن هم در دو رشته متفاوت (بدون محاسبه وضعیت سربازی) بپردازد. او بنا بر روایت خودش در ۲۲ سالگی (سال ۱۳۳۴) توانست با معرفی یک آشنا، کارت بازرگانی بگیرد. در حالی که سن قانونی برای دریافت کارت بازرگانی ۲۴ سال بود/ به روایت اسدالله عسگراولادی مهندس محلوجی (نائب رئیس وقت اتاق) از او ۱۲ سوال کرد که وی به همه آنها پاسخ درست داد.
به عنوان عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران محسوب میشد و در دوران بعد از انقلاب اسلامی تلاشهای زیادی انجام داد تا بتواند رونق اقتصادی به خشکبار ایران ببخشد.
اسدالله عسگراولادی همیشه تلاش میکرد تا از کشاورزان و تولید کنندگان حمایت بسیار زیادی انجام بدهد و آنها را با وامهای مختلف یاری میداد. وی از افرادی بود که تابع دستورات رهبری بود.
پس از مدتی با تأسیس شرکت صادراتی حساس، فعالیت تجاری خود را در زمینه خشکبار، پسته، زیره سبز و پنبه توسعه داد. به تعبیر خودش، حجم فعالیت تجاری وی، بسیار کوچکتر از لاجوردی، برخوردار، ایروانی، علاقبند و کور تجارت بود و کاری به سیاست نداشت. در سال ۱۳۴۲ بر اثر خشکسالی همچون بسیای از تجار حوزه کشاورزی متضرر شد. با افزایش اندک قیمت نفت در سال ۱۳۴۵ موقعیت اقتصادی وی نیز بهبود یافت. در همین سال، همراه حاج عبدالله توسلی در هامبورگ به دیدار آیت الله بهشتی، امام جماعت مسجد هامبورگ رفت.
در حالی که تمایلی به این دیدار نداشت. اولین آپارتمان و دفتر کوچکش را در لندن به قیمت ۲۰ هزار تومان خریداری کرد و در کرمان به تجارت پسته مشغول شد. به تدریج تجارت پسته و خشکبار را با اروپا و آمریکا گسترش داد. با افزایش قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ اوضاع مالی وی بهتر شد و موقیعیت اقتصادی اش به سایر تجار نزدیک شد. از سال ۱۳۵۳ بیشترین میزان زیره سبز را به آمریکا صادر میکرد. در اکثر مناقصههای فروش زیره در آمریکا به عنوان یک تاجر شناخته شده، حضور داشت.
وی در آن زمان مهمترین صادرکننده خشکبار ایران به اروپا و آمریکا بود. به دلیل این که گاهی پستههای صادراتی، مورد تایید وزارت بهداشت آمریکا نبود. به عضویت کمیسیون مواد غذایی در آمد.
کار پستههای صادراتی، مورد تأیید وزارت بهداشت آمریکا نبود؛ به عضویت کمیسیون مواد غذایی در آمد. این کمیسیون، جلسات زیادی برای آشنایی اعضایش با ویژگیهای محصول صادراتی به آمریکا برگزار مینمود که اسدالله در این جلسات شرکت میکرد. سپس بر اساس آن ضوابط، زیره و پسته تهیه و صادر میشد.
اسدالله عسگراولادی برای گستر فعالیتهای اقتصادی خود مرتب به ژاپن، آلمان و امریکا سفر میکرد.
او هر ماه برای تجارت به آمریکا میرفت و در اکثر این سفرها همسرش را با خود میبرد. وی حجم صادراتش را حدود هشت تا ده میلیون دلار و صادرات سایر تجار بزرگ را حدود صد تا صدو پنجاه میلیون دلار ارزیابی کرده است.
در حالیکه در سال ۱۳۵۶ حجم کل صادرات غیرنفتی ایران حدود ششصد و پنجاه میلیون دلار بود، بر این اساس چگونه ممکن است تنها چند تاجر هر یک، صد میلیون دلار صادرات داشته باشند. وی هر بار که برای صدور کشمش به شوروی میرفت از سوی ساواک احضار میشد.
از سال ۱۳۳۶ که شرکت حساس را درست کرده تا زمان فوت صادرات کرد. او در مصاحبهای با عصر ایران گفت: «من به این که میلیاردر هستم افتخار میکنم به این دلیل که ذرهای از داراییهایم را با رانت و کار خلاف به دست نیاوردهام. حتی از گرفتن وام بانکی هم پرهیز میکنم و گفتم که حتی کار واردات هم نمیکنم. نه این که کار واردات را بد بدانم. نه بد نمیدانم، اما من با خودم عهد کردهام کار صادرات بکنم. البته من هم سلطان میلیاردرهای ایران نیستم.»
وی درباره زندگی شخصی اش گفته است: من اسدالله عسگراولادی هستم. خانوادهام متدین و در سطح پایین جامعه بودند و با قشر ثروتمندان سروکار نداشتند.
شغل پدرم پیشهوری بود و مغازه عطاری داشت. ما سه برادر بودیم که هر سه از سن ۱۲ ـ ۱۳ سالگی کار در بازار تهران را شروع کردیم.
روزها کار و شبها درس. پس از گذراندن کنکور در رشته ادبیات پذیرفته شدم، اما عصرهایی که فرصت داشتم به دانشکده اقتصاد هم میرفتم، چون ساختمانهای دانشکده مقابل هم بود.
گاهی سر کلاسهای دانشکده حقوق هم میرفتم.
آن موقع رفتن به سایر دانشکدهها آزاد بود و مثل امروز کنترل و حراست هم در کار نبود.
کارم را از صفر شروع کردم.
اولین حقوقی که در دوره شاگردی گرفتم روزی ۲ ریال بود که میشد ماهی شش تومان.
تلاشم شبانهروزی و کار سخت بود.
اولین تجارتم را با خرید یک کیسه کنجد به قیمت ۵۳ تومان از بازار تهران شروع کردم و آن کیسه کنجد را به نانوایی سر محل به قیمت ۷۰ تومان فروختم و این اولین سود من در تجارت بود.
این مربوط به سال ۱۳۲۷ است.
تا سال ۱۳۳۴ کارمند بودم و در یک شرکتی کار میکردم که فعالیتش در زمینه صادرات بود.
به صادرات علاقهمند شدم، اما پول نداشتم.
تنها داراییام خانهای بود که در خیابان شهید مصطفی خمینی به مبلغ ۵۶۰۰ تومان خریده بودم.
در آن خانه من و دو خواهر و پدر و مادرم زندگی میکردیم.
اولین ماشینم که در سال ۱۳۳۳ خریدم یک فولکس به مبلغ ۵۹۰۰ تومان بود که با همین ماشین چند کیسه خواربار از بازار میخریدم و بین نانوا و بقال توزیع میکردم.
سال ۱۳۳۴ تصمیم گرفتم تاجر شوم. به اتاق بازرگانی رفتم که کارت بازرگانی بگیرم، اما سنم اقتضا نمیکرد. چون حداقل باید ۲۴ ساله میبودم.
برخی او را یکی از ثروتمندترین افراد ایران بهشمار آورده و ماهنامه فوربس میزان سرمایه او را حدود ۸ میلیارد دلار برآورد میکند.
اسدالله عسگراولای از اقتصاد بازار، توسعه صادرات و حمایت از بخش خصوصی حمایت میکند.
اسدالله عسگراولادی عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران پس از انقلاب اسلامی و رئیس اتاق بازرگانی صنایع ایران و چین بود. در انتخابات اتاق بازرگانی به تاریخ ۱۸ اسفند سال ۱۳۹۳ نیز، وی سردمداری ائتلافی با نام «پیشگامان وفاق» را برعهده گرفت و با عنوان نفر دهم از رشته بازرگانی، در بین ۴۰ پیروز انتخابات اتاق بازرگانی قرار گرفت.
مهندس پرهام عسگر اولادی مدیرعامل شرکت تجاری حساس و این شرکت موفق شده که نسبت به سال گذشته از سالیانه ۱۰۰میلیون دلار به ۸۰۰میلیون دلار صادرات در زمینه پسته و زیره برسد و این رشد نشان دهنده خوشنامی این شرکت و معتبر بودن آن است.
امیدوارم که به سالیانه ۱میلیارد دلار هم برسد با همکاری آقای محمدرضا دیانی و یونس ژائله و حسین هدایتی و رضا علاءالدین.
ایشان راه پدرشان مرحوم شادروان حاج اسدالله عسگر اولادی را ادامه خواهند داد که حدودا چهار سالی میشود که ما را تنها گذاشته اند و همان کارهای خیرشان برای آن مرحوم کافیست و قطع به یقین جای خوبی خواهند داشت.
آقای محمد پارسا از آشنایان بنده هستند و من میدانم که چه کارهای خیری(پنهانی) انجام داده اند.
شاید راضی نباشند که من این را اعلام کنم اما مطمئنا در این دنیا و در آن دنیا اجرش را خواهند دید.
مانند جناب مهندس حاج محمدرضا دیانی وجناب مهندس حاج یونس ژائله.ان شاءالله.