به گزارش نبض بورس، محمدعلی رضایی هنجنی | "صعود پول" یک مستند محصول سال 2008 خلقشده توسط نیل فرگوسن، نویسنده پرفروش و اقتصاددان است. این مستند ترکیبی از حقایق و نظرات است. این مستند توسط فرگوسن میزبانی میشود و بینندگان را در یک "ماجراجویی تاریخی از طریق صعود پول" میبرد. در جوایز بینالمللی امی 2009، "صعود پول" به عنوان بهترین مستند شناخته شد.
نیل فرگوسن کتابی درخشان نوشته است که به بررسی پیوند تاریخی بین پول، دیپلماسی، جنگ و جهانیشدن میپردازد. این کتاب "خانه روتشیلد: بانکدار جهان 1849-1998" نام دارد. اثر جدید او، "صعود پول" که ده سال بعد نوشته شده است، کاملاً متفاوت است.
از جملهٔ آغازین آن - "نان، پول نقد، دوش، خمیر، غنیمت، ثروت، پول، پول نقد، وسایل زندگی: هر چه دوست دارید آن را بنامید، پول مهم است" - میفهمید که این کتاب برای تلویزیون نوشته شده است. اما کتابها و فیلمنامههای تلویزیونی با هم تفاوت دارند. این حقیقت را بهترین کتاب تلویزیونی در مورد همان موضوعی که فرگوسن در سریال خود بررسی کرده بود، تأیید کرد. پیتر جی در "راهی به ثروت" نوشت: "کتاب یک کتاب است و سریال تلویزیونی مجموعهای از برنامههای تلویزیونی است. هر دو دارای رشتهها و الزامات خاص خود هستند و هیچکدام نمیتوانند بهعنوان تصویر دیگری با موفقیت ساخته شوند." درحالیکه تلویزیون در چیزهای عینی موفق است و با چیزهای انتزاعی مشکل دارد، تاریخ مکتوب میتواند هر دو را در بر بگیرد. همانطور که جی توضیح میدهد: "کتاب ممکن است تقاضای بیشتری از خواننده خود داشته باشد و در عوض، خواننده ممکن است انتظار مطالب بیشتری از نویسنده داشته باشد." این معاملهای نیست که فرگوسن به آن پایبند باشد.
"صعود پول" شرحی از "پول" از زمان اینکاها تا بحران اعتباری و همراه با آن، استدلال برای مرکزی بودن امور مالی در تمام عناصر تاریخ بشر است. با جسارت معمول، این تز بر اساس سریال استادانه جیکوب برونوفسکی، "صعود انسان"، مدلسازی شده است، با این تفاوت که فرگوسن بازارهای مالی را بهعنوان "آینه بشریت" قرار میدهد که ارزشها، ضعفها و روانپریشیهای ما را به ما بازمیگرداند. "پول تمایل ما به واکنش بیش از حد، نوسان از هیجان زمانی که اوضاع خوب است تا افسردگی عمیق زمانی که اوضاع بد است، را تقویت میکند. رونقها و رکودها محصول نوسانات عاطفی ما هستند." و، بهغیراز نوسانات عجیب، امور مالی، مانند انسان، حداقل در حساب فرگوسن، به طور خوب و بیقیدوشرط "به سمت بالا" صعود کرده است. این داستان پیشرفت بیرحمی است که ممکن است برای سهامداران کنونی HBOS و پساندازکنندگان بانک ایسلندی کاملاً واضح نباشد.
این سفر فضیلتمند به خواننده در قالب یک فیلمنامه تلویزیونی تقریباً پنهان ارائه میشود، با تمام کلیشههایی که این رشته میطلبد: مفهوم کشف مخفی ("پشت هر پدیده تاریخی بزرگ یک راز مالی نهفته است")؛ اهمیت سفر ("این کتاب را بخوانید و خواهید فهمید که چرا... ")؛ جملات کوتاهتر و تأکید بیشتری و نیاز به صحنهچینی بصری. همچنین یک تمایل کنجکاوانه و آزاردهنده برای شکستدادن گذشته از طریق شخصی وجود دارد: بزرگشدن فرگوسن در گلاسکو، میراث کالوینیستی او و عشق اولیهاش به وسترنها همه در داستان وجود دارند.
چنین خودشیفتگی به بیرونراندن تاریخ کمک میکند؛ زیرا ما در مورد نقش پول در جامعه رومی، نابودی امپراتوری هابسبورگ به دلیل تورم جهان جدید، شایلک و ونیز، فلورانس و مدیچی و حبابهای مالی قرن هجدهم سرعت میگیریم. ناگزیر، حذفها و نظرات غلط وجود دارد: داستان بیمه اجتماعی از طرحهای توماس پین و ریچارد پرایس برای کاهش فقر در قرن هجدهم یاد نمیکند؛ امور مالی و انقلاب صنعتی یک جمله دریافت میکنند، درحالیکه حساب فرگوسن از قحطی پنبه در دهه 1860 بر اساس بورسیههای نسبتاً قدیمی است.
بدتر از آن، عدم علاقه به تاریخ فکری سرمایه است. جورج سوروس توجه بیشتری نسبت به آدام اسمیت دریافت میکند و در زمانی که ما با آنچه اریک هوبزبام آن را "بزرگترین بحران سرمایهداری از دهه 1930" نامیده است، روبرو هستیم، با "Das Kapital" بهعنوان یک کتاب پرفروش در آلمان، آیا قابلاعتماد است که فضای بیشتری را به جیم اونیل از گلدمن ساکس اختصاص دهیم تا آثار کارل مارکس؟
بااینحال، هنگامی که به قرن نوزدهم میرسیم، قدرتهای فرگوسن به نمایش گذاشته میشود. انتقاد او از سلطه امپریالیستی بریتانیا و جهانیسازی ادوارد و توضیح او در مورد نقش بازارهای اوراققرضه در تورم شدید آلمان در دهه 1930، تاریخ مالی، دیپلماتیک و اقتصادی را با روانشناسی و وضوحی ترکیب میکند که تنها فرگوسن قادر به آن است. او تنها در میان تاریخنگاران اقتصادی مدرن است که میتواند دادههای پیچیده را به روشی همیشه روشنگر ارائه دهد.
داستانی که او میگوید بهشدت بر وابستگی روزافزون جهانی به یک معماری مالی پیچیدهتر تأکید دارد. در سال 2000، 3873 صندوق پوشش ریسک با 490 میلیارد دلار دارایی وجود داشت. در سه ماهه اول سال 2008، 7601 صندوق با 1.9 تریلیون دلار دارایی وجود داشت. جزئیات خانواده مدیچی بسیار خوب است، اما فرگوسن، مفسر فایننشال تایمز، به وضوح از آن خسته شده است و میخواهد به سرعت به تعهدات بدهی وثیقه، وامهای فرعی و کیمیاگری آرزو و فروش کوتاه برود. او در تقدیس خود نسبت به سرمایه مدرن، جهشهای هر چه بیشتر نوآورانه آن و اربابان جهان که آن را به دور جهان میچرخانند، برده وار است. "کن گریفین عاشق ریسک است"، یک حساب خاص و چرب از یک صندوق پوشش ریسک آغاز میشود. "در میان آثار هنری که آپارتمان پنت هاوس او در خیابان نورث میشیگان را تزئین میکنند، "شروع اشتباه" جاسپر جانز وجود دارد که او 80 میلیون دلار و یک اثر سزان که 60 میلیون دلار برای او هزینه برد، پرداخت کرده است."
فرگوسن همچنین انتقادی را از ارگانهای بینالمللی مالی و "اجماع واشنگتن" آنها برنخواهد داشت. تا آنجا که به او مربوط میشود، صندوق بینالمللی پول در پاسخ خود به بحران مالی آسیایی در اواسط دهه 1990 (که بسیاری آن را نقطه پایین سیاستگذاری نئولیبرال میدانند) بیتقصیر بود، پینوشه با پیروی از ارتدوکسی انضباطگرای میلون فریدمن، دموکراسی شیلی را نجات داد، درحالیکه رابرت زوئلیک از بانک جهانی به سرعت به "باب" آشنا تبدیل میشود. انتقادات ضد جهانیسازی نائومی کلاین، جوزف استیگلیتز و پل کروگمن به وضوح در دیدگاه او هستند، اما فرگوسن برخلاف شخصیت خود، مشتهای خود را در این متن عمدتاً بیخطر میکشد.
بهجای یک تاریخ پرسشگر، آنچه ما با آن باقی میمانیم، یک پانوراما احترامآمیز از سرمایهداری نئولیبرال است. از همه مهمتر، تحقیق کمی در مورد بازندههای بازی با مجموع صفر صعود پول وجود دارد. تنها ابر احتمالی که فرگوسن در افق آینده امور مالی مشاهده میکند، پاسخگویی دموکراتیک است، با "قوانین و مقرراتی که میتوانند صفات قبلاً خوب را ناگهان نامطلوب کنند". اینکه نجات Bear Stearns و ملیشدن بانکها چگونه در این تصویر قرار میگیرند، نامشخص است.