به گزارش نبض بورس، محمدعلی رضایی هنجنی | نمایشی از بیرحمی و قساوت والاستریت؛ داستان طمعی که هرگز سیراب نمیشود و والاستریتی که به جهنم میماند! فیلمی که شیفتگان والاستریت و کنجکاوان سازوکار بازارهای مالی نباید از دستش دهند.
الیور استون در فیلم «والاستریت» (۱۹۸۷) زنگ خطری به صدا درآورد که نشان میداد والاستریت به سمت یک فاجعه مالی در حال حرکت است. کاش به حرف او گوش کرده بودیم. یا شاید هم بیش از حد به حرفش گوش دادیم، و گوردن گِکو با شعار «طمع خوب است» به الگوی نسلهایی از دزدان مالی بیاخلاق تبدیل شد که صدها میلیون دلار به جیب زدند و در همان حال، شرکتهای خود را ورشکست و اقتصاد را بهزانو درآوردند. در ابتدای فیلم «والاستریت: پول هرگز نمیخوابد»، گکو توانسته است بخش زیادی از آن سالها را در زندان فدرال به بطالت بگذراند که البته این بزرگترین خیالپردازی فیلم است؛ چرا که سارقانی که سیستم مالی را غارت کردند، هنوز هم اغلب در قدرت هستند و قانونگذاران متعصب با تلاشها برای تنظیمگری این سیستم مخالفت میکنند.
در دورهای که شاهد چندین مستند تکاندهنده دربارهٔ فروپاشی اقتصادی بودهایم و کتاب «رکود بزرگ» نوشتهٔ مایکل لوئیس در صدر فهرست پرفروشها قرار دارد، «والاستریت: پول هرگز نمیخوابد» بهاندازهای که انتظار داریم بیرحمانه نیست. این یک داستان سرگرمکننده دربارهٔ جاهطلبی، عشق و شیوههای معاملاتی درندهخویانه است، اما به نظر میرسد بیشتر مجذوبکننده است تا خشمگینکننده. آیا استون پیشنهاد میکند که این واقعیت جدید جاافتاده است و ما در آن گیر کردهایم؟
از برخی جهات، خود گوردن گکو (با بازی مایکل داگلاس) بهعنوان مرکز اخلاقی فیلم عمل میکند. او پس از خروج از زندان، نویسندهٔ کتاب «آیا حرص خوب است؟» و سخنران دانشجویان بازرگانی است و در ابتدا به نظر میرسد که یک توبهکار نمونه است. سپس با یک معاملهگر جوان به نام جیک مور (با بازی شیا لبوف) آشنا میشود و متوجه میشود که دوباره به بازی بازمیگردد. جیک میخواهد با دختر گکو، وینی (با بازی کری مولیگان) که سالهاست با پدرش صحبت نکرده، ازدواج کند. شاید جیک بتواند واسطهٔ آشتی آنها شود. او عاشق واقعی وینی است که یک وبلاگنویس لیبرال است. خود جیک هم جاهطلب است، اولین برد میلیونیش به دست آورده و بیشتر میخواهد، اما میبینیم که او قلب خوبی دارد چون میخواهد شرکتش از انرژیهای جایگزین حمایت کند. آیا این بهخاطر طرفداری او از محیطزیست است یا فقط بهخاطر منفعت شخصی؟ احتمالاً کمی از هر دو.
جیک برای یک کارگزاری سنتی والاستریت به نام کلر زابل کار میکند که توسط مربی و پدرخواندهاش، لوییس زابل (با بازی فرانک لانگلا) اداره میشود. این شرکت توسط فردی مارمولکصفت به نام برتون جیمز (با بازی جاش برولین) که در پخش شایعات دربارهٔ بیثباتی آن نقش دارد، بهزانو درمیآید. استون بر روی این طنز تلخ که شرکت جیمز و تمام شرکتهای والاستریت به طور مساوی روی کوهی از بدهی بیارزش ایستادهاند، تأکید نمیکند. در یک رویارویی پرتنش در اتاق هیئتمدیره، زابل مجبور میشود با مبلغ ناچیزی شرکت را بفروشد. صبح بعد، او بلند میشود، تخممرغ نیمپز خود را میخورد و خودش را زیر قطار مترو میاندازد. این نکته قابلتأمل است که درحالیکه در بحران ۱۹۲۹ مدیران ثروتمند خود را از پنجرهها پرت میکردند، نسل جدید بهسادگی به دریافت چک حقوق خود ادامه دادند و گکو برای زابل احترام خاصی قائل است.
با مرگ مربی محبوبش، جیک انگیزه پیدا میکند: او میخواهد از برتون جیمز انتقام بگیرد. ناگهان همهٔ قطعات کنار هم چیده میشوند: چگونه میتواند به جیمز ضربه بزند، گکو را با خود همراه کند، در نظر وینی آدم خوبی به نظر برسد، عزتنفس به دست آورد و شاید حتی در این مسیر پول خوبی هم به جیب بزند؟ یک ساعت طول کشید تا همهٔ این تکهها سر جای خود قرار بگیرند، اما استون با اطمینان این کار را انجام داد و انتخاب بازیگرانش عالی بود. سپس داستان با سرعتی تند، بیشتر شبیه به یک ملودرام تا یک افشاگری، پیش میرود.
مایکل داگلاس، بدیهی است، در نقشی نمادین بازگشته است و جالب است که ببینیم گوردن گکو چطور تغییر کرده: همان قدر باهوش، همان قدر حیلهگر، هنوز با حقههایی در آستین، مسنتر، کمی پختهتر و بهشدت دلتنگ دوری از دخترش. شیا لبوف که پیشتر شاگرد ایندیانا جونز بود و در ابتدای این فیلم در کنار لوییس زابل کار میکرد، مشتاقانه در کنار گوردن گکو قدم برمیدارد، اما شاید کشف کند که همه در این حرفه نمیخواهند او را شاگردی کنند.
لانگلا زمان کمی را روی پرده در نقش زابل حضور دارد، اما شخصیت او کلیدی است و او در آن بینقص است. تا جایی که میتوان دربارهٔ هر بازیگر بزرگی در والاستریت گفت، زابل بیشتر مورد ظلم قرار گرفته تا ظالم و بعد کری مولیگان را در نقش دختر گکو داریم که هنوز او را برای مرگ برادرش سرزنش میکند و هنوز به صنعتی که پدرش را شکل داده و حالا به نظر میرسد در حال شکلدادن به جیک است، مشکوک است.
«والاستریت: پول هرگز نمیخوابد» به اندازهٔ کافی طولانی است. این فیلمی باهوش، پرزرقوبرق، با فیلمبرداری زیبا است که راهش را در والاستریت بلد است (پدر استون، کارگردان فیلم، یک کارگزار بورس بود). ایکاش خشمگینتر بود. ایکاش خشم و انزجار را برمیانگیخت. شاید غریزهٔ استون درست است و مخاطبان آمریکایی برای چنین چیزی آماده نیستند. شاید هنوز هم از طمع سیر نشدهاند. نهایتا اما در امتداد فیلم پیشین، با اثری طرفیم که موردکاوری خوبی در خصوص سازوکار پشت پرده بازارهای مالی آمریکا و والاستریت را نمایان میکند.
میتوانید این فیلم را با دوبله فارسی از اینجا تماشا کنید.