پالایشگاه خانگیران و جنگ نفس به نفس با مرگ
به گزارش نبض بورس، ساعت هفت صبح از مشهد راه میافتیم به سوی خانگیران؛ سفری از زیارت تا تجربه خطر، از آرامش تا دل دلهره. بیآنکه بدانیم چه چیزی به جز لولههای زمخت پالایشگاه گازی منتظرمان است. یکی از مسئولان پالایشگاه در صندلی کنار راننده جا خوش میکند و حواسش هست که کسی جا نماند.
و سفر از همین جا شروع می شود، از خیابانهای مشهد به سمت سرخس. میگویند این جاده یکی از خطرناکترین جادههای ایران است، پر از پیچ و خم، پر از ماشینهای سنگین باری و سوخت. پر از دست اندازهای خطرناک.
با آنکه وزیر راه و شهرسازی یک ماه قبل از همین جاده بازدید کرده و قول مساعد بهسازی و تعریض آن را داده و می توان در ابتدای مسیر هم شاهد عملیات راهسازی بود اما تا سرخس راه دراز است و مسیر نگرانکننده.
این جاده که کمتر میتوان در اطراف آن روستا و شهری را دید، میخورد به روستای مزداوند، روستایی که تا دهههای قبل نامش مزدوران بود، یادگاری از تبعیدیهای رژیم پهلوی به شمال شرق کشور. در فاصله ۹۲ کیلومتری شمال شرقی مشهد و ۸۵ کیلومتری شهر سرخس.
همراه مشهدیمان که از پالایشگاه آمده، چنین می گوید: در زمان رضاشاه برای آنکه اقوام یکی نشوند و بتوانند این تنوع قومیتی را مدیریت کنند، عدهای از هر قوم را به این منطقه تبعید میکردند، توی همین روستا میتوان هم کرد دید، هم لر و هم عرب، اصلا کرمانجهای مشهد برای این محدوده هستند. نامش شد مزدوران، چون اهالی این منطقه مزد بگیر برای کار دیگران بودند. به مرور نامش را کردند مَزداوَند.
همراه مشهدی میگوید: هم اکنون یکی از مخازن نفتی خانگیران هم مزدوران نام دارد، نام روستا را تغییر دادهاند اما نام مخزن را نه.
جاده ترافیک ندارد، اما تردد ماشینآلات سنگین باری را میتوان دید، از تریلیها تا تانکرهای سوخت بری. پشت به پشت هم و این وسط؛ مایی که توی اتوبوس نشستهایم و پشت سر آنان پیش می رویم، بدون جرات سبقت با دلهره تصادف و واژگونی.
جاده دره کوهستانی و صخرهای ندارد، اما کنار مسیری است که بین کوهها پیش میرود، حتی نمیتوان ۵۰ متر جلوتر را پیش بینی کرد یا دید که چه در انتظارت قرار دارد، همین ندانستن در کنار گرد و غباری که گاهی سفت یقه مسافران این مسیر را میگیرد، میشود خطر و حادثه و مرگ.
همراه مشهدی میگوید توی ماه گذشته بیشتر از ۲۰ تصادف در همین جاده رخ داده، یکیاش هم زن و بچه همکارمان بود که رفتند ته دره و هر ۲ فوت کردند. اگر کاری از دستتان بر می آید برای این جاده بکنید، ما هر زوری داشتیم زدیم، مسئولان میآیند و وعده میدهند و میروند.
و من که فکر میکنم مگر جاده کشیدن به این آسانی است، مگر می شود توی کوتاه مدت کاری کرد آن هم برای این مسیر کوهستانی و با همین فکر میپرسم: عمر آسفالت این جاده به چه سالی بر میگردد؟ و مرد جواب میدهد برای دولت سازندگی.
اینجا گاز با جان انسان پالایش میشود
پس از نزدیک به چهار ساعت به پالایشگاه گازی شهید هاشمینژاد میرسیم، پیاده میشویم تا پروتکل های امنیتی را طی کنیم، تاکید دارند که هیچ چیزی بخصوص موبایل همراه خود نبریم و ما خبرنگارانی که بارها تجربه چنین سفرهایی را داشتهایم، علت را نمیدانیم و اعتراض میکنیم که میخواهیم صدا ضبط کنیم، میگذاریم روی حالت پرواز اما میبریم.
زورمان به متولیان حراست پالایشگاه نمیرسد، تاکید دارند که برای امنیت خودتان است، باید موبایل را تحویل دهید و بسته ایمنی را تحویل بگیرید: کیسهای با کلاه ایمنی و ماسک مخصوص برای شرایط اضطراری.
کلاه را میگیرم و روی سرم می گذارم، برخی هنوز نمی دانند کلاه بگذارند یا نه، جعبه ماسک را که باز میکنم، هیچ شباهتی به ماسکهای عادی ندارد، همان همراه مشهدی می گوید: این ماسک برای شرایط اضطراری است، برای وقتی که بوی خاصی حس کنی، بویی تندتر از بوی تخم مرغ گندیده، بلافاصله باید استفاده کنی تا بتوانی خودت را به جای امن برسانی. برای نجات جانت.
چرا؟ چون اینجا پالایشگاه گاز ترش است، یک نفس گاز ترش برای تجربه مرگ کافی است، پر است از هیدروژن سولفید (H₂S) و دی اکسید کربن، ترکیباتی که حتی استنشاق مقدار کمی میتواند در مدت زمان کوتاه باعث سردرد، تهوع و سپس بیهوشی یا حتی مرگ شود و در غلظتهای بالا مثلاً چند ۱۰۰ پیپیام(PPM)، فقط یک یا دو نفس کافی است تا فرد بیهوش، دچار ایست قلبی یا مرگ شود و خصلت انفجاریاش با یک جرقه، با یک تماس بیجا و آنتن دهی تلفن همراه میتواند تمام یا بخشی از این مهندسی را منجر کند و ما وسط چنین محدودهای بودیم.
برای اولین بار در عمر کاریام ترس به جانم مینشیند، فقط یک نفس؟ پس این ماسک، این کلاه؟ اگر این بازدید همزمان با نشتی کوچکی باشد؟ پس این افرادی که اینجا کار میکنند چطور دوام آوردهاند؟
آقای اشرفی نامی را مسئول توضیح فضا و معرفی بخشهای مختلف به ما میکنند، اشرفی میگوید: آنچنان رعایت نکات ایمنی اینجا مهم است که یک هفته دوره آموزشی برای هر شخصی که بخواهد وارد این محدوده و شاغل شود، برگزار میکنیم، هیچ فردی بدون رعایت نکات ایمنی به خصوص کنار گذاشتن تلفن همراه و استفاده کلاه ایمنی نمی تواند وارد محوطه شود.
سوار اتوبوس دیگری میرویم به دل پالایشگاه، با نگرانی از درگیری با یک حادثه یا یک نشتی اتفاقی و تکرار میکنم، حادثه خبر نمیکند.
خانگیران؛ بزرگترین میدان گاز ترش فعال کشور
اشرفی توی اتوبوس شروع به توضیح و توصیف فعالیت پالایشگاه میکند: اینجا خانگیران است، بزرگترین میدان گاز ترش فعال کشور، جایی که گاز ترش استخراجی را پس از طی فرایند شیمیایی پیچیده و طولانی به گاز شیرین، گوگرد خشک و آب نمک تبدیل میکنیم. جایی که همه باید حواسمان به ریزترین اعداد و ارقام باشد، به همان حساسیت حواسمان به رعایت ایمنی.
اشرفی توضیح میدهد که استاندارد جهانی چنین پالایشگاههایی مرگ یک نفر بر اثر نشتی در هر ۱۰ سال است، اما ما همه هَمّ و غم خود را به کار گرفتهایم تا فراتر از استانداردهای دنیا عمل کنیم، این شدهاست که طی ۴۰ سال گذشته ما فقط ۲ فوتی بر اثر نشت گاز داشتیم. فقط ۲ مرگ با گاز ترش.
کمی خیالم راحت میشود، با این آمار میتوان امیدوار بود که امروز و در حین این بازدید احتمال وقوع حادثه بسیار پایین است و با همین حس و حال دل به توضیحات فنی اشرفی میسپارم.
اشرفی از فناوری افتخارآمیزی برای ایرانیان سخن میگوید که برای شروع فعالیت باید به تایید یک نهاد بین المللی میرسید، اما چون ایران تحریم بود، زیر بار این کار نرفتند، در مقابل مهندسان ایرانی همه استانداردهای جهانی را ردیف میکنند و اولین ستون تقطیر گاز ترش تمام ایرانی را میسازند با بیشترین میزان دقت و با خروجی بهتر از استانداردهای جهانی.
وسط مسیر، از اتوبوس پیاده میشویم و ستون تقطیر را از نزدیک میبینیم، بلندترین برج پالایشگاه، همین جا که گاز ترش وارد میشود و از طریق لولههای رنگی گاز شیرین، سولفور و دی اکسید کربن از هم جدا میشوند و هر کدام مسیر دیگری را میپیمایند.
بوی خفیف تخم مرغ گندیده می آید و از اشرفی می پرسم این بوی چیست؟ می گوید بوی گوگردی که آن طرف پالایشگاه، دارد خشک می شود، این بو در این محوطه تا حدی طبیعی است چون اکسید سولفور جدا شده را طی فرآیندی به شکل گوگرد مایع در می آوریم و این بوی گوگرد است که آن طرف خشک میشود و به عنوان یک فرآورده جدا مورد استفاده قرار میگیرد.
گوگرد تا وقتی که خیس و محلول در آب است، محلولی خطرناک و سمی محسوب میشود، اما وقتی خشک شد، میشود ثروت، نه برای پالایشگاه هاشمینژاد که برای صنایع پتروشیمی، این حرفی است که اشرفی می گوید و توضیح می دهد: مهندسی شیمی یعنی بلد باشی از یک ماده خطرناک پول دربیاوری، هر واحد استحصال و فرآوری اینجا یعنی پول و ثروت، اینجا ما کاری کردهایم که حتی آبی که همراه با گاز ترش استخراج میشود، بخشی از آب مورد نیاز پالایشگاه را تامین کند.
از زرد روشن تا قرمز و نارنجی
سراسر پالایشگاه پوشیده از لولههای رنگی زیبایی است که هر کدام از رنگ ها یک معنی دارد، زرد روشن یعنی گاز شیرین، زرد مایل به نارنجی گاز ترش، قرمز یعنی ترکیبات گوگردی سبز یعنی آب و سفید برای تاسیسات.
ناحیه جنوبی پالایشگاه دشت نه چندان وسیع ولی عمیق تری نسبت به محوطه قرار دارد، جایی که همین لوله های قرمز می رود و آنجا تخلیه می شوند مادهای زرد رنگ را آنجا تخلیه می کنند.
سالها قبل همین محوطه، محدودهای بود با کوهی زرد رنگ، گوگردهایی که روی هم تلمبار شده بود و اکنون با ورود برخی شرکتهای بخش خصوصی، این فرآورده خریدار پیدا کرده است. اشرفی می گوید: گوگرد خشک بی خطر است، بو دارد اما خطر نه و برای همین میتوان در زنجیرههای پایین دستی، هزاران محصول از آن تولید کرد.
در پالایشگاه شهید هاشمی نژاد که پنج واحد پالایشی و ۲ واحد نمزدایی گندبلی و شریجه را دارد و ظرفیت طراحی آن به ۴۹ میلیون متر مکعب می رسد، گاز ترش استخراج میکنند و پس از فرآوری در فصل سرد در مدار مصرف و بهره برداری قرار میگیرد و در فصل گرما با فشار ۵ هزار پوند به مخازن مزدوران و شوریجه بی و دی تزریق میشوند تا برای بعد مورد استفاده قرار گیرد.
کارگران در محوطه با دوچرخه جابجا میشوند، آرام و بی سر و صدا، با علم به خطر در لحظه، با آموزشهایی دقیق برای حفاظت و ایمنی و با اتکا به دانش مهندسان شیمی.
اتوبوس اطراف محوطه را طی میکند و اشرفی به توضیح ادامه روند فعالیت پالایشگاه میپردازد و من به این فکر میکنم که گازی که خیلیهایمان فکر می کنیم اَنفال است و برای ملت ایران رایگان، با چه دشواری و حساسیتی به دستمان میرسد، با چه ایثاری از سوی کارگران و مهندسان، انسانهایی که برای فعالیت لحظه به لحظهای واحد جانشان را به دست گرفتهاند، فرآوری میشود و در مسیر توزیع قرار میگیرد و میدانند شاید تمام تمهیدات ایمنی که لحاظ میکنند، در زمان حادثه چندان به کارشان نیاید، شاید این آخرین باری باشد که در کنار این تاسیسات کار میکنند و هر روز صبح با این نگرانی از کنار خانوادههای خود دور میشوند که امکان دارد بازگشتی نباشد. احتمال میرود این حادثه در جاده رخ دهد یا در همان نفسی که در محوطه میکشند.
مسیر خروج پالایشگاه را در حالی طی میکنیم که میدانیم گازی که هر روز در خانههایمان روشن میشود، اینجا با رعایت هزاران استاندارد و به قیمت نفسهایی تولید میشود که شاید آخرین نفس کارگر پالایشگاه باشد.
منبع: ایرنا







