به گزارش نبض بورس، محمدعلی رضایی هنجنی | هرکسی که به اقتصاد، سیاست عمومی و مسکن علاقه دارد، باید حتماً مستند وایس درباره فروپاشی اقتصادی سال 2008 با عنوان "وحشت: داستان ناگفته بحران مالی 2008" را تماشا کند.
هرکسی که به اقتصاد، سیاست عمومی و مسکن علاقه دارد، باید حتماً مستند وایس درباره فروپاشی اقتصادی سال 2008 با عنوان "وحشت: داستان ناگفته بحران مالی 2008" را تماشا کند. بیش از یک دهه از وقایع این فیلم گذشته است و حتی امروز هم مردم در حال ارزیابی تأثیرات آن هستند. این فیلم مستند هم بسیار سرگرمکننده است، حتی با دانستن نتیجه، و هم بههمپیوسته است. این فیلم مصاحبههایی با تمام بازیگران را که درباره تماسهای تلفنی نیمهشب و تعاملات شخصی خود در طول فروپاشی صحبت میکنند، در یک مکان جمعآوری میکند. یکی از ویژگیهای برجسته این فیلم این است که طرفداری نمیکند یا لحن تحقیرآمیزی ندارد: این روزنامهنگاری قدیمی و ساده است. بااینحال، این واقعیت دارد که بحث مسکن در این کشور به سه روش عمیقاً تغییر شکل داده است.
اول، فروپاشی اقتصادی که در زمان واقعی رخ داد، پوپولیسم ریشهدار آمریکایی را هم در چپ و هم در راست فعال کرد. در سمت چپ، این پوپولیسم به شکل جنبش اشغال والاستریت، بازگشت بهسوی سوسیالیسم دهه 1930، ظاهر شد. تقریباً خندهدار است که به روزهایی فکر کنیم که کلمه "سوسیالیسم" در مورد اوباما زمزمه میشد و به طور گسترده بهعنوان یک لکه ننگ تلقی میشد، چیزی که باید به شدت مانند سوالات درباره تولدش رد میشد. امروزه، چپ در حال پذیرش سوسیالیسم است. در سمت راست، جنبش چای پارتی میراث الکساندر همیلتون و هنری کلی - مالی و زیرساخت - را پشت ناسیونالیسم و پارانویا غرق کرد.
این تغییر دوم است، بیاعتمادی جفرسونی و جکسونی به امور مالی؛ استفاده از اعتبار برای حرکتدادن اقتصاد.
و در نهایت، اکنون با سیاست کمبود مواجه هستیم. سیاستمداران چپ و راست، اما بهویژه چپ، کمپینهای خود را بر اساس رنجش از ثروت و ترس مردم ازدستدادن جایگاه و موقعیت خود در اقتصاد بنا میکنند. چپ مالیاتهای انتقامجویانه را پیش میبرد و وعدههای رفاهی را با استفاده از ابزارهای توزیع مجدد میدهد و راست میخواهد مرزها را به روی مهاجرانی که قرار است "شغل شما را بدزدند" ببندد. هیچ یک از این دیدگاهها نشاندهنده شکوفایی و گسترش ثروت در اقتصاد کشور ما نیست؛ مردم اکنون بهتر از هر زمان دیگری هستند، صرفنظر از نسبتهای درآمد دلخواه که توسط چپ تبلیغ میشود (مثلاً "مدیران عامل X درصد بیشتر از کارمندان خود درآمد دارند.
این بدان معناست که بحث مسکن به این تبدیل شده است که چگونه برای رفاه اجتماعی برای مسکن، پول جمعآوری کنیم، رد تخصص صنعت به نفع سرزنشهای آکادمیک، و دیدگاهی که بر این باور است که بهنوعی رشد اقتصادی و مشاغل جدید باعث رنج و بیخانمانی میشوند. در سیاتل و شیکاگو، این تمایل به چاپلوسی از ترس و سوءظن منجر به انتخاب سوسیالیستهای واقعی شده است. در سطح ملی، ما شاهد روند مشابهی هستیم. انگار جنگ سرد هرگز اتفاق نیفتاده است. چگونه میتوانیم این روند را تغییر دهیم؟
تماشای فیلم به اندازه هر مقدمهای برای این موضوع خوب است. اگر همچنان به سیاستگذاری مسکن بر اساس سوءظن و ترس ادامه دهیم، مشکل تورم مسکن از بین نمیرود، بلکه بدتر میشود. بهنوعی باید تمرکز را به نیاز عملی برای عرضه و فرصت مسکن بیشتر بازگردانیم. مالکیت خانه هنوز هم یک هدف ارزشمند است و میتواند برای خانوادهها امکانپذیر باشد، اما فقط اگر ما فراوانی مسکن را - و بله مردم برای ایجاد این فراوانی پول درمیآورند - بهعنوان هدف خود ببینیم، نه سهمیهبندی.