به گزارش نبض بورس، نویسنده: هابیل خاوری کارشناس بازار سرمایه | در شریطی وارد نیمه دوم سال ۱۴۰۱ میشویم که همچنان شاهد این موضوع هستیم که هر روز شرایط پر ابهام و پیچیدهتر از گذشته میشود و خروج پول حقیقیها از بازار سرمایه به خوبی گویای این موضوع است. با نگاه اجمالی به اطلاعات سطحی بازار مشاهده کنیم که تا حدودی حقیقیها با توجه به تمامی اخبار مثبت و منفی که در این مدت به بازار مخابره شده است به بازار روی خوش نشان نمیدهند به طوریکه از خرداد ماه امسال تا به امروز تنها شاهد ۲ روز معاملاتی بوده ایم که با ورود پول همراه بوده است.
صحبتم را در این برهه حساس که بازار سرمایه به بازاری کاملا شکنندهای تبدیل شده است و با کوچکترین تغییرات دچارات نوسانات شدید میشود را این گونه شروع میکنم که همه چیز را به برجام گره نزنید.
بازاری که تمامی فعالین قدیمی و جدید خود را طی ۲ سال اخیر کلافه کرده است و این روزها دلایل زیادی را در محافل تحلیلی مختلف برای رشد و ریزش آن مورد بررسی قرار میدهند، اما از نظر بنده، مشکل فعلی بازار سرمایه نه توافق است و نه عدم توافق بلکه مشکل عدم وجود نقدینگی و اقبال عمومی سرمایه در بازار در نتیجه سرازیر شدن نقدینگی در ۲ سال اخیر به سمت صندوقهای درآمد ثابت و حتی ایجاد و پذیره نویسی صندوقهای جدید در نتیجه فشار و اجبار به مدیران شرکتها و صندوقها در راستای خرید اوراق دولتی است.
کمی کلاهمان را بالاتر بگذاریم همه چیز را می بینیم، این همه صندوق درآمدثابت نوع و اول و نوع دوم که حتی الزام به خرید سهام هم ندارند برای چه پذیره نویسی میشوند؟ تا زمانی که بانک مرکزی و سازمان بورس ما وابسته به دولت و تصمیمات دولتی باشند و استقلال رسمی نداشته باشد در تصمیم گیری اوضاع همین گونه خواهد بود.
قبلا هم عنوان کرده ام که سال ۱۴۰۱ سالی است که هر چقدر در آن جلوتر برویم بازار تخصصیتر و فضای سرمایه گذاری سختتر و تیرهتر خواهد شد (با توجه به سیاستهای داخلی و خارجی و ریسکهای سیستماتیک و غیر سیستماتیک که بر بازار تحمیل میشود)، در کل ۶ ماهه دوم سال ۱۴۰۱ را باید در جهت سرمایه گذاری هوش یارتر از ۶ ماهه نخست بود، چرا که سیر تحولات سیاسی، امنیتی و مالی در منطقه بسیار بالاست، ولی از طرفی با چاشنی تحلیل پذیرتر شدن، با توجه به تمامی پارامترهای مثبتی که اکثر فعالین برای بازار به صورت روزانه مطرح میکنند و از ارزنده بودن بازار هر روز مینویسند، ولی دریغ از یک روز مثبت شدن بازار! مشکل از کجاست؟ مشکل از بازار است یا از تحلیلهای ارائه شده؟ شرایط بازار بر کسی پوشیده نیست و هر روز شاهد منفیتر شدن بازار و ایجاد واگرایی بین ارزندگی سهام شرکتها و قیمت روی تابلوی معاملات آنها هستیم، این شکاف ایجاد شده را باید در کجا جستجو کنیم؟ با چه ضریبی باید موارد تاثیرگذار را طبقه بندی کنیم؟ آیا باید در تصمیمات اقتصادی دولت و سیاست انقباضی بانک مرکزی تحقیق و جستجو کنیم؟ منظور از این ارزندگی چیست؟ صرفا در فایل اکسل تحلیلگران بنیادی قابل بررسی است؟ یا فقط از روی یک نمودار تکنیکالی؟ سوال مهمتر اینست که آیا در برهه فعلی ارزندگی که فعالین بازار از آن صحبت میکنند شامل تمام نمادهای بازار میشود؟ از نظر بنده در حال حاضر فقط میتوان گفت بخش قابل توجهی از بازار دارای ریسک به ریوارد منطقی است و نه اینکه بگوییم ارزنده است، در بحث داراییهای ریسکی قیمتها میتوانند ماه ها و یا حتی سالها زیر ارزش خود و یا حتی فراتر از ارزش معامله شوند، پس زیر ارزش بودن لزوما به معنای اتمام ریزش و یا صعودی شدن قیمتها نیست. تعریف ارزندگی نمادها این نیست که، چون در سبد سهام ما قرار گرفته است میبایست رشد کنند بلکه بدین معناست که قیمت مناسب برای خرید و بازدهی مناسب در زمانی کوتاهتر از زمان کلیت بازار، میتوانم فقط بگویم که باورها اطلاعات ورودی به سیستم ذهنی را شدیدا کنترل میکنند تا تنها اطلاعاتی که با باورها سازگارند اجازه ورود داشته باشند. پس لذا بهتر است جستجو کنیم که ارزندگی بازار از چه جهتی است و ما با چه رویکردی بازار را ارزنده میدانیم؟ به صراحت عنوان میکنم که اکثر افزایش فروشهایی که در گزارشهای ۶ ماهه شرکتها رخ داده است ناشی از افزایش نرخها و تورم بود و نه افزایش تولید شرکت ها؟!
در خصوص صحبتهایی که در مورد سهام دلاری و غیر دلاری میشود به جرات این مساله را بارها رد کرده ام، استفاده از واژه سهام دلاری و غیر دلاری یک واژه فیک است و نمیدانم از کجا وارد ادبیات فعالین بازار سرمایه شده است و همچنین واژه سهام برجامی و غیر برجامی را فیک میدانم، برجام مسئلهای بسیار پیچیده است و به راحتی نمیتوان با یک نقاشی و نگاه به نمودار تکنیکالی کورلیشن برجام با بورس را بدست آورد و بازار را دسته بندی کرد به سهام برجامی و غیر برجامی در این خصوص یک مثال ساده میزنم، کافیست یک بررسی ساده روی شاخص گروه خودرویی انجام شود تا به اشتباه بودن این ادبیات فیک پی برد (برای رد یک فرضیه کافیست تنها یک مثال نقض برای آن عنوان نمود):
نمودار مربوط به شاخص گروه خودرویی را نگاهی بیندازید، در برجام قبلی زمانی که پیش نویس برجام امضا شد شاخص گروه خودرویی ۲۶ درصد دچار ریزشی شد، زمانی که خود برجام امضا شد و توافق اعلام شد شاخص گروه خودرویی ۳۰ درصد دچار ریزش شد، زمانی که برجام به سازمان ملل رفت و تصویب شد و ایران از بند ۷ سازمان ملل خارج شد و در واقع برجام وارد فاز اجرایی شد مجدد شاهد یک ریزش ۲۰ درصدی در شاخص گروه خودرویی بوده ایم، اما چرا گروه خودرویی بعد از این اخبار مثبت ریزش کرد؟ چرا در زمان عدم توافق صعودی بود بازار؟ تا به این سوالات پاسخ علمی ندهیم نمیتوانیم رابطه برجام با شرکتهای بورسی را به راحتی در مدلهای آماری لحاظ کنیم، وقتی از یک رابطه صحبت میکنیم نباید هیچ مثال نقضی برای آن وجود داشته باشد، اما به کرات مثال نقص برای ادبیات فیک سهام برجامی و غیر برجامی وجود دارد، رشد گروه خودرویی به دلایل مختلفی بود که یکی از آنها هجوم سرمایههای سرگردان، بعد از چندین سال به سود آوری رسیدن برخی شرکتهای خودرویی، همکاریهای بین المللی و داخلی و کاهش بهای تمام شده و ... بود.
از طرفی در خصوص نرخ دلار و ارتباط آن با بازار باید عرض کنم در بازار آزاد در روند صعودی نرخ دلار ارتباط مستقیمی با معیشت و کاهش قدرت خرید اقشار مختلف جامعه دارد، اما در روند نزولی افزایش قدرت خریدار را در پی نخواهد داشت این موضوع تحت عنوان تثبیت قیمتها در سیکلهای تورمی مورد بررسی قرار میگیرد که نکته بسیار مهمی است که برای درک بهتر این موضوع بهتر است به منحنی AD-AS در مدلهای اقتصاد کلان نگاهی انداخت تا این موضوع درک شود. توضیحات این نمودار با یک سرچ ساده همه چیز را مشخص میکند.
در واقع نداشتن دانش و تخصص و علمی برخورد نکردن با بازار سرمایه نتیجهای بهتر از حال و روز فعلی به بار نخواهد آورد و پذیرش هر نوع تحلیل در خصوص ارزندگی و یا ارزنده نبودن هر بازار و سهمی چیزی جز زیان بیشتر نصیب سهامداران نخواهد کرد؛ و ضمنا بر شمردن هر رویداد برای عدم رشد و یا ریزش بیشتر بازار حتی اگر آن عوامل هیچ گونه تاثیری در روند بازار سرمایه نداشته باشند میبایست از دیدگاه علمی و با بررسی مدلهای علمی باشد نه صرفا یک نگاه ساده به یک نمودار. بنظر من فضای مجازی امروزه نقش معکوسی را در روشن نمودن فضای تحلیل به نفع عدهای خاص رقم زده است.
منحنی AD-AS
در چند ماه اخیر که شاهد نامهها و پوسترهای متعددی از سوی فعالین بازار در مورد مطالب مختلف بودیم تنها یک چیز را میتوان عنوان نمود و آن هم این است که این جریانات رسانهای اهدافی دارند که قطعا هدف آنها کمک به سهامدار خرد یا بهبود بازار سرمایه نبود. بازار سرمایه به دلایل متعدد داخلی و خارجی و حتی درون سازمانی زمین گیر شده است، افزایش و یا کاهش چند صدم درصدی نرخ بهره بین بانکی را به منفیهای چند هزار واحدی شاخص کل ربط دادن تحلیل اشتباهی است؛ و همچنین از نظر بنده حتی محاسبه اثر عرضه خودرو در بورس کالا بر قیمت سهام شرکتهای خودرویی مصداق بازر مسئله پیدا کردن پرتقال فروش است، پس لذا صحبتها و تحلیلهایی که درخصوص مولفههای تاثیر گذار مختلف بر شاخص کل و کلیت بازار سرمایه ارائه میشوند لازم است ابتدا از فیلترهای علمی و مدلهای اقتصادی و مالی رد شوند و سپس به رشته تحریر درآیند.
مبحث مدیریت سرمایه، چینش سبد سهام و مدیریت ریسک از اهمیت بالایی برخوردار است که این روزها زیاد به آن توجهی نمیشود. بهخصوص اینکه بازار پیشرو، در سالهای آتی، بازاری بسیار تخصصیتر خواهد بود و اینکه افراد گمان کنند؛ با بالا رفتن عدد شاخص کل، همه سبدهای سرمایهگذاری به سود خواهند رسید تصوری دور از واقعیت بازار است. بهعلاوه اینکه سود یا زیان سهامدارن خرد ارتباطی مستقیم با تنوع سهمهایی است که در پرتفوی آنها قرار دارد، که این نکته نیز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
اما در خصوص بحث قیمت گذاری دستوری که به صورت متوالی آن را به بازار سرمایه ربط میدهند نیز چند خطی توضیح میدهم، قیمت گذاری دستوری یکی از سادهترین راهکارهای اقتصادی برای جلوگیری از تورم و افزایش بی رویه قیمت هاست که در اقتصاد کلان استراتژیهای خاصی برای آن وجود دارد. در این روش تثبیت دستوری قیمتها یکی از اصلیترین سیاستهای دولتها برای کنترل نرخ تورم و نظارت دقیق بر روی نرخ کالاهای اساسی بوده است از این رو تغییر نرخ اقلام مختلف مستلزم عبور از فیلترهای دولت است که البته این روش نیازمند یک پیش شرط الزامی به عنوان حمایت مالی از محصول، کالا یا قیمت است.
به این صورت که اگر یک نرخ مصوب برای یک کالا تعیین میگردد نهاد تصویب کننده ملزم به حمایت از تولیدکنندگان و تامین خوراک اولیه با یارانههای مورد نظر هست که برای نوع موفق آن میتوان به تصویب نرخ نان اشاره کرد که در طی این سالها با حمایت دولت اجازه ایجاد بازار سیاه در این محصول داده نشده و همواره مصرف کنندگان کمبودی در این کالای اساسی احساس نکرده اند.
اما در این سالها نوع قیمت گذاری دستوری دیگری هم از جنس بدون حمایت در اصناف مختلف ایراد شده که نه تنها موجب کنترل قیمت نشده بلکه متاسفانه بدلیل رعایت نکردن همان شرط اصلی (حمایت) باعث ایجاد تورمهای جبران ناپذیر هم گردیده است.
لازم است به چند مورد از این قیمت گذاریها اشاره کنیم:
۱- قیمت گذاری دستوری در ارز
نرخ ارز ترجیحی از فروردین سال ۱۳۹۷ به ادبیات اقتصاد کشور راه پیدا کرد و در همان زمان بسیاری از فعالان اقتصادی در مورد دخالت دولت در تعیین نرخ دلار هشدار دادند که بدون حمایت دولت نتیجه اش به تورم شدید در نرخ ارز از قیمت ۷۰۰۰۰ ریال به ۳۰۰۰۰۰ ریال انجامید.
۲- قیمت گذاری دستوری خودرو
یکی از کالاهایی که همواره با کنترل شدید دولت در قیمت گذاری دستوری مواجه بوده قیمت خودرو است که در ابتدا توسط شورای رقابت و بعد از آن توسط وزارت صمت صورت گرفت که نتیجه آن اختلاف فاحش نرخ کارخانه با نرخ بازار در این صنعت و تبدیل شدن این کالای مصرفی به سرمایه شد و امروزه شاهد افزایش بی رویه قیمت خودرو در بازار هستیم؛ که پس از این تصمیم نادرست دست به دامان بورس کالا شدند تا شاید مرحمی بر کارهای اشتباه و قیمت گذاری دستوری شود.
با شرح مختصر این دو مثال و اشاره به مطالب قبلی به تاثیر قیمت گذاری دستوری و اثرات آن بر بازار سرمایه هم اشارهای میکنم:
جایی که نمادهای مورد معامله آن با قفل شدن در صفهای فروش یا خرید توسط حقوقیهای درصدی، اجازه نقد شدن به سهامدار خرد داده نشده و عملا بصورت دستوری قیمت نمادها (چه ارزنده با P/E پایین و چه بدون ارزندگی با P/E بالا) اجازه رشد یا نزول قیمتی داده نمیشود اینکه تصمیم گیرندگان به هر دلیلی صلاح بر تثبیت نرخها در این قیمتها باشند بدون حمایت و به زبان ساده، خرید حقوقی ها، نتیجهای سوای از دو مثال ذکر شده در بر نخواهد داشت.
اگر بخواهیم نتیجهای تجربی از قیمت گذاریهای دستوری بدون حمایت بگیریم انتظار داریم این جریان، ایجاد دو دستگی نمادها در بازار سرمایه را رقم بزند چیزی که امروز شاهد آن هستیم، منابع صندوق تثبیت را صرف یک سری نماد خاص میکنند و بقیه بازار را رها میکنند، قرار نیست این وضعیت تا همیشه ادامه پیدا کند، در آیندهای نه چندان دور و با بازگشایی گرههای معاملاتی شاهد رشد قیمتی خارج از تصور در نمادهای ارزشمند و سقوط قیمتی بی اندازه در نمادهای بدون ارزندگی خواهیم بود که همین امر باعث ایجاد هرج مرج و سفته بازی در بازار سرمایه و هزینهی هنگفت برای مدیران بعدی به منظور سر و سامان دادن به اوضاع پیش آمده در بازار شود. در کل بازار را در حال حاضر دچار چند وجهی شدن است، برخی نمادها ۵ درصدی و برخی ۶ درصدی و برخی ۷ درصدی؟ از طرفی در فرابورس تایم معاملات بیشتر است؟ بازاری که ازعمق کمتری برخودار است، نقد شوندگی پایین تری دارد و در برخی نمادهای آن اوضاع شرکتها بسیار نابسامان است آیا دغدغه فقط افزایش نیم ساعته تایم معاملات است؟
در نهایت اگر بخواهم در خصوص بازار فردا نظر بدهم، بنظرم بازار فردا نیز همانند بازار امروز خواهد بود و چنگی به دل نخواهد زد چرا که در مثبتهای هفته گذشته حجم و ارزش معاملات با مثبت بودن سهمها همخوانی نداشت، ضمنا فروشها در صفوف خرید هفته گذشته از لحاظ روانشناسی بیشتر جنبه تخریبی داشت. پس لذا با توجه به تمام گفته هایم فعلا مسیر را تا حوالی شاخص ۱ میلیون و ۲۷۰ هزار واحد نزولی میبینم.