به گزارش نبض بورس، هدف اصلی افراد چه در بخش کلان و چه در بخش خرد، پس از حضور در بازار های مالی کسب دانش تخصصی جهت ایجاد سود مستمر میباشد.
علیرغم ظاهر ساده ، سرمایه گذاری و ورود به بازارهای مالی خصوصا بازار بورس نیازمند تخصص، پس از کسب تجربه و تحصیلات آکادمیکِ مختص این رشته کاری می باشد.
از پایه های اولیه، جهت حضور در این بازار تخصصی کسب دانش مالی رفتاری، تحلیل تکنیکال و مباحث بنیادی می باشد. صد البته اگر این مباحث را در قالب تحصیلات دانشگاهی بدانیم این دروس در مباحث شروع ترم اول و جزو دروس عمومی محسوب می شوند. توجه داشته باشید که تمامی این موارد در قالب یک بسته تفکیک ناپذیر است و باید در کنار هم باشند.
یکی از اولین پرسشهایی که در ذهن هر سرمایهگذار حقیقی یا نهادی در بازار سرمایه شکل میگیرد، این است که آیا میتوان با کسب این علوم، قیمتها را به درستی پیش بینی کرد؟ تا کجا و تا چه مرحله آیی جهت تحصیل این مباحث باید کسب علم کرد؟ و در نهایت مجموعه این علوم چطور می تواند جهت کسب سود و پیشبینی روند آتی به سرمایه گذاران کمک کند؟
چطور با بهکارگیری روشهای خاص معامله، می توان بازدهی، بیش از متوسط بازار کسب کرد؟ چگونه با شناسایی روندهای بازار، می توان به وجود الگوی خاصی در حرکات قیمت سهام دست یافت؟ در نهایت کسب تخصصی این علوم چه کمکی در جهت سودآوری و سرمایه گذاری بهینه خواهد داشت؟
تحلیل تکنیکال با تکیه بر اطلاعات گذشته، به نوعی پیشامدهای آینده را تا حدودی بازگو می کند و تحلیل بنیادی با شناسایی ساختار درونی به نقشه کلی جهت تصمیم گیری در روند معاملات می پردازد.
اما نقش دانش مالی رفتاری ( Behavioral Finance) علاوه بر کمک به شناختی ساختار یافته در خصوص رفتار شناسی که به تصمیم گیری های نهایی افراد میانجامد، با به چالش کشیدن مفروضات بنیادی اقتصاد کلاسیک ما را در شناخت رفتار عمومی سرمایه گذاران راهنمایی میکند.
تالر (۱۹۹۳) معتقد است اقتصاد کلاسیک به افراد و بازارهای مالی به صورت خشک و غیرمنعطف و با منطق صرف ریاضی یا به گونه ایی صفر و یکی مینگرد، غافل از اینکه عوامل و محرک اصلی بازارهای مالی بازیگران آن میباشند که دارای خصیصه ها، گرایشات، احساسات روانی، تجارب منحصر به فرد، فرهنگ اجتماعی و سوگیری های شناختی هستند که این مسئله محدودیتهای بسیاری را در تصمیمگیری منطقی و عقلایی اهالی بازار مالی و سرمایه دارد. او معتقد است با ذهن بسته، صفر و یکی و عقلانیت کامل که در مباحث اقتصاد کلاسیک طرح گردیده است، نمیتوان به شکل کاملی، رفتار بازار سرمایه را تشریح کرد.
در این مبحث با کمک دانش مالی رفتاری به مبحث خاص آربیتراژ در خلاف قاعده تقویمی میپردازیم. اما ابتدا باید این پرسش را مطرح کرد که آربیتراژ چیست؟
آربیتراژ در علم اقتصاد و مالیه به معنای بهره گرفتن از تفاوت قیمت بین دو یا چند بازار برای کسب سود است و البته از قوانین آربیتراژ عدم تکرار پذیری آن است.
یکی از خلاف قاعده هایی که در دانش مالی رفتاری به آن میپردازیم خلاف قاعده تقویمی است که با در نظر گرفتن تاثیر روز و ماه قواعد کلی آربیتراژ را به چالش می کشد. یکی از این خلاف قاعده های تقویمی، اثر روز سه شنبه است.
هدف از بررسی برخی اثرات تقویمی کسب سودهای مستمر میباشد و ما به دنبال اکتشاف موقعیت های خاص می باشیم.
در سال ۲۰۰۳ برومنت و کیماز به بررسی حجم معاملات، علاوه بر بازدهی و نوسانپذیری با در نظر گرفتن زمان تقویمی پرداختند.
پس از آن، با پیشرفت تحقیقات در زمینه نوسانپذیری و معرفی مدلهای گارچ GARCH و رویکرد آزمونهای جدید به بررسی مولفههای بازدهی و نوسانپذیری در روزهای هفته پرداختند.
اولین بار کراس (۱۹۷۳) میانگین بازدهی را در روزهای جمعه بیش از سایر روزها گزارش کرد و همچنین دریافت که میانگین بازدهی دوشنبه کمتر و حتی منفی میباشد. فرنچ (۱۹۸۰) یافتههای او را تایید کرد و بعد ازآن گیبونز و هس (۱۹۸۱) و سپس امیرلاک و استارلاک در (۱۹۸۶) نتایج مشابهی را گزارش کردند.
به تدریج دامنه این تحقیقات به خارج از آمریکا و اروپا کشیده شد و جف و وسترفیلد در چهار بورس انگلستان، استرالیا، ژاپن و کانادا این موضوع را تایید کردند. این تحقیقات در دهه نود گسترش بیشتری یافت.
یکی از الگوهای قابل پیشبینی در رفتار بازده سهام که مورد بهرهبرداری برای کسب بازده اضافی میتواند مورد استفاده قرار گیرد و همچنین EMH را مورد چالش قرار دهد، اثرات دورهای است. (بالابان (۱۹۹۴))
برخی آزمونهای تجربی نمایانگر این نکته میباشند که استفاده از الگو های خاصی در معاملات براساس اوقات مختلف روز، ماه و سال میتواند منجر به ایجاد بازدهی اضافه گردد. ( نوعی آربیتراژ که البته ذکر کردیم که در این مبحث به چالش کشیده می شود)
شواهد بیانگر این نکته است که اثر روزهای هفته با توجه به مولفه هایی مانند؛ میزان تسلط سرمایهگذاران خرد و تازه وارد بر بازار سرمایه و نیز میزان رفتارهای معامله گران حرفه ایی و بازیگران کلان، در بازارها، متفاوت است.
در نگاه اول ممکن است چنین عواملی تصادفی و بی ربط به نظر آیند و برخی آن را ناشی از دادهپردازی میدانند و بعضی دیگر آن را بعد از تعدیل هزینه معاملات و ریسک، غیرسودمند و کماهمیت میدانند.
اما نکته مهم این است که این تاثیر خاص، در قالب اثر روزهای هفته کشف شده،که مبتنی بر شواهدی است که بازار سهام آمریکا اثر قوی بر بازارهای سهام اروپا و آسیایی شرقی، داشته و زمان شروع آن روز دوشنبه تا روز جمعه میباشد . این اثرگذاری بازار آمریکا در روز دوشنبه قویتر است و آن هم اثر خود را در روز سهشنبه در این بازارها نمایان میسازد (اثر سهشنبه).
موضوع این تحقیق هنوز در تحقیقات ایرانی مورد توجه کافی قرار نگرفته است؛ بنابراین تحقیق حاضر فاقد سوابق بومی قابلملاحظه است. لذا مبتنیبر تحقیقات و مفروضات خارج از ایران میباشد. اما تحقیقات و شواهدی وجود دارد که با گسترش آن میتوان به بومی سازی آن پرداخت. به عنوان مثال می توان اثر ایام مجامع شرکت ها یا اثر روز چهارشنبه و شنبه شروع کاری بازار ایران بر بازار سرمایه را می توان مورد بررسی قرار داد.
در گذشته که تسویه اعتباری کارگزاری ها در پایان هر ماه و سپس شش ماه و در نهایت به انتهای سال رسید این اثر بسیار مشهود و در روند معاملات موثر بود. مشاهدات نمایانگر این نکته است که در بازار ایران حجم معاملات در روزهای چهارشنبه نزول می یابد و روز یکشنبه نوسانات بهتری در بازار سهام را شاهد هستیم.
با در نظر گرفتن خلاف قاعده های تقویمی میتوان به کسب سود موثرتر دست یافت و در نهایت امید است که با ابزار و دانش کافی، در زمینه تحقق این دانش و بومی سازی آن بتوان به داده های قابل اتکای علمی، تحقیقی دست یافت.
بیشتر بخوانید: